سالهاست که در حوزهی برندینگ و تبلیغات کار میکنم. پروژههای زیادی داشتم، از برندهای محلی گرفته تا فروشگاههای زنجیرهای و گروههای صنعتی. ولی بعضی تجربهها، فراتر از یک پروژهاند. میشن بخشی از زندگی، بخشی از مبارزه.
یکی از این تجربهها برای من، پروژهی برند ویچیتار بود. پروژهای که فقط طراحی یک برند مبلمان نبود؛ بلکه آزمونی بود برای سنجش صبر، خلاقیت، و درگیری با موانعی که فقط در شهرهای کوچک وجود دارن.
۱. بازی سیلابها؛ کجای قانون مانع خلاقیته؟
وقتی میخواستم شرکت «ویچیتار» رو ثبت کنم، با قانونی مواجه شدم که میگفت باید پنج نام پیشنهادی سه یا چهار سیلابی ارائه بدی. این قانون (یا دستورالعمل داخلی) ظاهراً برای جلوگیری از تشابه اسامی شرکتهاست.
خب منطقیه، ولی وقتی اسم انتخابیات، مثل «ویچیتار»، از هر جهت یکتا و بدون سابقهی قبلیه، چرا باید رد بشه؟ گفتن: «کمسیلابه»، بعد گفتن: «در دهخدا نیست!»
خب خیلی از واژههای فارسی نو و ساختگی در لغتنامه نیستن. من مدارک زبانشناسی و ریشهی واژه رو هم ارائه دادم. با کلی رفتوآمد، بالاخره ثبت شرکت انجام شد.
۲. ثبت برند؛ از سنگ بزرگ تا سرسختی ما
نام «ویچیتار» برای برند مبلمان همونقدر منحصربهفرد و قدرتمند بود. ولی در مسیر ثبت برند، باز هم باید از هفتخوان رد میشدیم. با اصرار و پیگیری، بالاخره برند هم ثبت شد. ولی ماجرا اینجا تموم نشد…
۳. تابلو نصب شد… اما اسمش مجوز نمیخواست، مجوز ارشاد میخواست!
برای نصب تابلو، اماکن گفت: «باید مجوز ارشاد بگیرید!»
رفتیم ارشاد، گفتن: «اسم جزو اسامی مجاز نیست!»
پرسیدیم چرا؟ گفتن: «بیگانه است!»
پرسیدم چه زبانی؟ گفتن: «نمیدونیم!»
گفتم خب اگر نمیدونید، چطور مطمئنید بیگانه است؟ اگر اینطوره، پس «سامسونگ» هم در دهخدا نیست. گفتن: «اون برند مشهوره!»
گفتم دقیقاً، اینم برند ثبتشدهست!
قبول نکردن. با هزار چانهزنی، فقط اجازه دادن نام شرکت سهسیلابی روی تابلو بیاد، ولی نام برند ویچیتار نه!
در واقع، انگار باید اسم برندت رو از یه لیست تأییدشده برداری؛ نه اینکه خلقش کنی.
۴. خلاقیت، حتی اگر قانونی باشه، باز هم خطرناکه!
یکی از خلاقترین کارهایی که برای «ویچیتار» کردیم، طراحی بیلبوردی بود که با الهام از تابلوهای راهنمای شهری ساخته شده بود. اطلاعات واقعی، موقعیت دقیق، گرافیک رسمی و تمیز. مجوز ارشاد هم گرفته بودیم.
اما نتیجه چی شد؟
بیلبورد بدون اخطار و بدون دلیل موجه، جمع شد. فقط چون بهقول خودشون: «خوشمون نیومد!»
یعنی حتی وقتی خلاقیتت قانونیه، باز هم ممکنه به مذاق کسی خوش نیاد و حذف بشه.


۵. همون ایده در تهران اجرا شد و تحسین هم گرفت!
ماجرای جالبتر اینجاست که دقیقاً همون ایده بیلبورد راهنمای شهری، بعدها در تهران توسط برند دیگری اجرا شد. نهتنها نصب شد، بلکه در بزرگراهها، با اندازه بزرگتر، اکران گسترده هم داشت.
نه کسی ایراد گرفت، نه کسی برداشتش، و نه نیازی به دهخدا بود!
نتیجهگیری
تجربهی من با برند «ویچیتار» یه نمونه از دهها ماجراییه که در شهرهای کوچک برای برندها اتفاق میافته.
اینجا هنوز بین “نام تجاری” و “نام واقعی” فرق نمیذارن، هنوز “سلیقه” جای “قانون” رو میگیره، هنوز “خلقکردن” مشکوکه و “تقلید کردن” قابل قبوله.
در حالیکه همون خلاقیت، وقتی به پایتخت میرسه، تحسین میشه، دیده میشه، و الهامبخش میشه.
کاش بدونیم که جلوی خلاقیت رو گرفتن، فقط مسیر برند رو سخت نمیکنه؛ مسیر رشد یه شهر رو هم سد میکنه.